کد مطلب:188759 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:159

شرایط سیاسی، از بیان امام باقر
منهال می گوید: در مجلس امام باقر (ع) حضور داشتم كه مردی وارد شد و سلام كرد.

امام باقر (ع) سلامش را پاسخ گفت.

مرد تازه وارد، با امام احوالپرسی كرد و گفت: حالتان چطور است؟

امام باقر (ع) كه گویی سینه اش از مشكلات زمان سنگین شده بود به او فرمود:

آیا براستی تاكنون در نیافته اید كه بر ما چه می گذرد! مثل ما در میان امت، مثل بنی اسرائیل است، كه طاغی زمان، پسرانشان را می كشت و زنانشان را زنده



[ صفحه 167]



می گذاشت.

هان! اینان - والیان و حاكمان - فرزندان ما را می كشند و زنانمان را باقی می گذارند!

عرب می پندارند كه بر غیر عرب شرافت و برتری دارد. و وقتی غیر عرب از علت این پندار می پرسد این ها می گویند: چون محمد - رسول خدا (ص) - از ماست و او از نژاد عرب است، پس عرب بر دیگران شرافت دارد.

- مردم هم قبول می كنند! -

در این میان قریش می پندارد كه بر سایر طوایف و قبایل عرب برتری دارد! و وقتی از علتش می پرسی، می گویند: چون محمد (ص) از قریش بوده است. - و دیگران هم تصدیق می كنند - اگر براستی این منطق درست باشد و فضیلت عرب و قریش بر دیگران به خاطر این باشد كه پیامبر اسلام از میان ایشان برخاسته است، پس ما خاندان نبوت و ما اهل بیت رسالت، باید بر همه ی مردم شرافت و برتری داشته باشیم و هیچ كس به پایه ی ما نرسد.

چون سخن امام بدین جا رسید، آن مرد گفت:

به خدا سوگند، من شما خاندان را دوست دارم.

امام فرمود: پس بر تن خویش لباسی از بلا و ناگواری ها بپوشان. به خدا سوگند، رنج ها و ناگواری ها شتابانتر از سیل دره ها، به سوی ما و شیعیان ما پیش می تازد! نخست مشكلات به ما می رسد و سپس به شما، چنان كه اگر آسایشی در پیش باشد نخست در مورد ما خواهد بود و سپس برای شما [1] .



[ صفحه 168]



این بیان، شدت اندوه و نگرانی امام و وجود تنگناهای سخت سیاسی و اجتماعی آن عصر را می رساند.

امام با این كه خود فضیلت عرب بر غیر عرب را یك پندار واهی می شمرد، و بر اساس منطق قرآن، تقوا را ملاك كرامت هر انسان می داند، ولی از آن جا كه مخالفان اهل بیت، با تكیه بر ظهور پیامبر (ص) از میان عرب، در صدد برتری جویی بر سایر ملت ها بودند، امام از همین باورشان سود جسته و علیه ایشان احتجاج كرده، آنان را در محكمه ی خرد به محاكمه كشانده است كه چگونه با تمسك به همنژادی با پیامبر (ص) بر جهان فخر می فروشند، در حالی كه نزدیكترین اعضای خاندان پیامبر (ص) را مورد سختترین آزارها قرار می دهند.


[1] كنت جالسا مع محمد بن علي الباقر (ع) اذ جاءه رجل فسلم عليه فرد عليه السلام، قال الرجل: كيف انتم؟ فقال له محمد: أو ما آن لكم أن تعلموا كيف نحن، انما مثلنا في هذه الامة مثل بني اسرائيل، كان يذبح ابناؤهم و تستحيا نساؤهم، ألا و ان هولاء يذبحون ابناءنا و يستحيون نساءنا، زعمت العرب ان لهم فضلا علي العجم، فقالت العجم: و بما ذلك؟ قالوا كان محمد منا عربيا، قالوا لهم: صدقتم، و زعمت قريش ان لها فضلا علي غيرها من العرب، فقالت لهم العرب من غيرهم: و بما ذاك؟ قالوا: كان محمد قرشيا. قالوا لهم: صدقتم، فان كان القوم صدقوا فلنا فضل علي الناس لانا ذرية محمد، و اهل بيته خاصة و عترته، لا يشركنا في ذلك غيرنا، فقال له الرجل: والله اني لاحبكم اهل البيت. قال: فاتخذ للبلاء جلبابا، فوالله انه لأسرع الينا و الي شيعتنا من السيل في الوادي و بنايبد و البلاء ثم بكم، بنايبد و الرخاء ثم بكم، امالي شيخ طوسي 95؛ بحار 46 / 360.